۱۷ مصدوم در حوادث ترافیکی خراسان رضوی امروز چهارشنبه (۲۸ شهریور ۱۴۰۳) ماجرای ضرب و شتم کودکان در یکی از مراکز بهزیستی و تعطیلی این مرکز متخلف (چهارشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۳) ریزش معدن در ارزوییه کرمان حادثه آفرید + جزییات(چهارشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۳) آیا پرونده «امیر تتلو» به دادگاه تجدید نظر خواهد رفت؟ دستگیری متهم تحت تعقیب در مشهد (۲۸ شهریور ۱۴۰۳) توزیع موادمخدر در پوشش خانواده در مشهد (۲۸ شهریور ۱۴۰۳) رشد بیش از ۱۷ درصدی کشف جرائم به‌وقوع‌پیوسته، توسط کارآگاهان پلیس کشور آتش‌سوزی مخزن سوخت کوره آهنگری در مشهد یک مصدوم بر جای گذاشت (چهارشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۳) اصلاحات احتمالی کنکور چه زمانی اعمال خواهد شد؟ آغاز اعزام عمره از امروز (۲۸ شهریور ۱۴۰۳) ضبط خودرو پورشه به ارزش ۱۳۳ میلیارد ریال در مشهد آتش‌سوزی منزل مسکونی در خیابان کوهسنگی مشهد + تصاویر جلوگیری از ادامه فعالیت معلم‌بلاگر‌ها در مدارس ورود بیش از یک میلیون و ۳۲۲ هزار دانش‌آموز به دوره اول متوسطه پرونده میزبانی استقلال و پرسپولیس در مشهد دوباره به جریان افتاد | قفل در‌های ورزشگاه امام رضا(ع) باز می‌شود؟ نظر دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره مصوبه کنکور بازنشستگان حساب خود را چک کنند | یک میلیون تومان علی‌الحساب متناسب‌سازی برای بازنشستگان لشکری واریز شد (۲۸ شهریور ۱۴۰۳) اورژانس مشهد با کمبود ۱۰۰ دستگاه آمبولانس مواجه است رئیس جمعیت هلال احمر ایران: حال عمومی سفیر ایران در لبنان خوب است + فیلم پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان‌رضوی (چهارشنبه، ۲۸ شهریور ۱۴۰۳) | وزش باد و خیزش گردوخاک در جنوب و شرق استان ترافیک پرحجم اول مهر ۱۴۰۳ در انتظار مشهدی‌ها فعالیت بدون مجوز صد‌ها صرافی رمزارز در داخل کشور «جشن جوانه‌ها» ویژه هفتمی‌ها همزمان با سراسر کشور در مشهد برگزار شد (۲۸ شهریور ۱۴۰۳) + ویدئو
سرخط خبرها

زیرآب نزدن را به فرزندانمان بیاموزیم!

  • کد خبر: ۲۴۵۶۵۹
  • ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۱
زیرآب نزدن را به فرزندانمان بیاموزیم!
برادرم از تک تک ما سؤال می‌کرد چرا چنین خراب کاری‌ای مرتکب شده ایم. وای به روزی که ما گناهمان را گردن دیگری می‌انداختیم.

وقتی آب توی دمپایی شتک می‌زد توی صورتم، بیشتر از دست برادرم کفری می‌شدم. وقتی با سمیرا و سمانه، دخترهایش، چنبره می‌زدیم جلو شیر آب تا ته دمپایی را خوب آب بکشیم، از حرص دندان قروچه می‌رفتم، اما از ترس صدایم درنمی آمد.
این چه وضعش بود. ماهی یک بار وقتی دورهم جمع می‌شدیم، خواهرهایم خراب کاری‌های من را به گوش برادرم می‌رساندند و همسرش هم اگر سمیرا و سمانه خبط وخطایی می‌کردند، آنجا آن‌ها را لو می‌داد.

وقت شام برادرم می‌گفت فعلا شامتان را بخورید، بعد شام به حسابتان رسیدگی می‌کنم. من هفت سالم بود، سمیرا شش و سمانه پنج. ما در همان سن، دادگاه، حکم قاضی، خنده حضار، گریه و پشیمانی و حس گناه را با هم تجربه کردیم. گاهی زن برادرم وکیل مدافع می‌شد و قاضی را راضی می‌کرد این بار از خطای ما بگذرد، اما گاهی هم موفق نمی‌شد. آن شام هیچ وقت به جانمان نمی‌نشست.

زیرچشمی با ترس و اضطراب به هم نگاه می‌کردیم. سفره را که جمع می‌کردند، هرسه نفر به ردیف جلو برادرم می‌نشستیم. معمولا خطا‌های دسته جمعی مان مطرح می‌شد. برادرم از تک تک ما سؤال می‌کرد چرا چنین خراب کاری‌ای مرتکب شده ایم. وای به روزی که ما گناهمان را گردن دیگری می‌انداختیم یا زیرآب یکی دیگر را می‌زدیم. 

آن وقت بود که برادرم به هیچ عنوان از گناهمان نمی‌گذشت و برای زیرآب زن، تنبیهی سخت‌تر در نظر می‌گرفت. انگار همین دیروز بود که توی چشم‌های لودهنده نگاه می‌کرد و می‌گفت فضولی کردی؟ به جایش یکی دوتا دمپایی می‌خوری. هر چقدر به این‌ها زدم، دوبرابرش را به تو می‌زنم.
آن وقت بود که ما مثل سه تا بچه اردک دنبال سر هم راه می‌افتادیم و زیرلب غرغر می‌کردیم. هرکدام یک دمپایی از جلو در برمی داشتیم، تمیز می‌شستیم و می‌رفتیم جلو برادرم می‌نشستیم.

او گاهی تا این مرحله طولش می‌داد. حسابی زجرکشمان می‌کرد و ترس را به جانمان می‌انداخت و مانند کسی که محکومی را از بالای چوبه دار پایین کشیده باشد، با بزرگواری مخصوصی طوری که یک عمر مدیونش باشیم، می‌گفت: «پاشید برید پی کارتون. بار آخرتون باشه!» ما هم انگار از زبری طناب دور گردنمان خلاص شده باشیم، فوری مثل فشنگ از جا در می‌رفتیم و گوشه اتاق کنار هم مچاله می‌شدیم.

از این خاطرات کودکی بیش از ۳۵ سال می‌گذرد. درست است که تک تک آن تنبیه‌ها را به خاطر دارم، دمپایی کف پایم خورد، در جمع خانواده اعتراف کردم، گریه کردم، شام‌ها از ترس کوفتم شد؛ اما یک چیز را خوب یاد گرفتم و کاملا برایم جا افتاد که زیرآب کسی را نزنم، اشتباهم را بپذیرم و از زیرش شانه خالی نکنم، برای اینکه خودم را بی گناه نشان دهم، دیگری را مقصر جلوه ندهم؛ و این خلق وخو از کودکی با من همراه شد و تا مدرسه و دانشگاه و زندگی و محل کار با من آمد و به جانم نشست. هربار هم که شاهد زیرآب زنی کسی در اطرافم بودم، با خودم می‌گفتم کاش آن فرد زیرآب زن هم کسی مثل حاتم بالای سرش بود تا به هر نحوی به او یاد بدهد که نباید زیرآب دوست یا همکارش را بزند!

امان از کارمندانی که دمپایی زیرپایشان نخورده است و امان از محیط‌های کاری که یک داداش حاتم ندارد تا یک بار برای همیشه زیرآب زن‌ها از دور خارج شوند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->